دنیایی از کارتون

جایی برای طرفداران کارتونی

دنیایی از کارتون

جایی برای طرفداران کارتونی

ادامه داستان اسفنج بیرون آب

خب باب اسفنجی سعی کرد از دوستاش کمک بگیره ولی هیچ کدام حاضر نشدند.ناچار به همراه پلانکتون از شهر بیرون نمی رفت.با اینکه سندی داستانو بهش گفته بود نمی خواست قبول کنه که بیکینی باتم همین طور می مونه.باب اسفنجی خوابید. پلانکتون برای به دست آوردن فرمول داخل مغز باب اسفنجی رفت اما هیچی به جز پشمک پیدا نکرد.بعد باب که بیدار شد باور نمی کرد که پلانکتون اینکارو کرده باشد.او دید که پلانکتون قصد همکاری ندارد.او با خواندن شعر  پلانکتون را راضی کرد.پلانکتون گفت برای اولین کار باید کارن را آزاد کند.بعد آزادی کارن با اسفنجی و پلانکتون یک ماشین زمان ساختند.اون ها می خوان به گذشته سفر کنند و فرمولو بردارند.ولی به دلیل اشکالاتی در ماشین به 30 سال بعد سفر می کنند.در 30 سال بعد اوضاع بیکینی باتم واقعا خراب بود.باب اسفنجی طاقت نیاورد و دوباره به ماشین زمان رفت.این دفعه به میلیون ها سال بعد رفتند و با دلفینی به نام بابلز آشنا دند و دفعه بعد به روز قبل از فاجعه بیکینی باتم رفتند.باب رفت تا فرمولی که دست پلانکتون گذشته بود را بگیره ولی به اشتباه نامه ی بدل را برداشت و به حال رفتند و باب نامه را به خیال فرمول به آقای خرچنگ داد ولی اون فرمول نبود.باب به همه گفت که این کار درست نیست ولی بقیه انگار نه انگار رفتند تا باب اسفنجی را از بین ببرند.ولی وسط اعدام یک هو بوی همبرگر خرچنگی آمد درست وقتی سنگ داشت روی باب اسفنجی می افتاد خرچنگ او را نجات داد و اهالی بیکینی باتم همه به خود آمدند و رد بوی همبرگر خرچنگی را گرفته اند.تا به نزدیکی ساحل رسیدنداون جا همه ماهی ها رفته اند و اختاپوس هم می خواست بره ولی خرچنگ گفت باید باهاشون بیاد بعد پلانکتون یواشکی وارد جوراب باب اسفنجی شد.یک دفعه سر و کله ی بابلز دلفین جادویی پیدا شد و باب اسفنجی و سندی و پاتریک و خرچنگ و پلانکتون را به خشکی برد.

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.