دنیایی از کارتون

دنیایی از کارتون

جایی برای طرفداران کارتونی
دنیایی از کارتون

دنیایی از کارتون

جایی برای طرفداران کارتونی

موش ها بعد 30 سال

به گزارش خبرنگار شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز)، برخلاف کلاه قرمزی که حتی بعد از گذشت 20 سال، هنوز بچه است، شیطنت هایش را ادامه می دهد و هیچ وقت راجع به سن و سالش حرفی زده نمی شود؛ مرضیه برومند تصمیم گرفته تا موش هایش، بر اثر گذشت زمان بزرگ شوند و بعد از 30 سال، سن و سالی میان 40 سال به بالا داشته باشند.

بعضی از آنها با هم ازدواج کرده اند، بعضی ها بچه دارند و ... مهمترین نکته اینجاست که همگی تقریبا شخصیت های دوران کودکی شان را حفظ کرده اند. در «شهر موش ها 2» دیگر این شخصیت های محبوب خبرساز نیستند، آنها صرفا پدر و مادرهایی هستند که در جریان قصه بچه هایشان قرار می گیرند.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

کپل
دیروز
به یادماندنی ترین شخصیت «مدرسه موش ها»، کسی نبود جز «کپل»! موش شکمویی که موقع رفتن به مدرسه، جیب هایش را پر از فندق و پسته می کرد و بخش مهمی از بار جذابیت مجموعه را به دوش داشت. شهرت این شخصیت تا جایی بود که ترانه اصلی «مدرسه موش ها» و یکی از ترانه های «شهر موش ها» با محوریت او ساخته شد.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

امروز

بعد از 30 سال، با نارنجی ازدواج کرده و صاحب دو فرزند است. رستوران بزرگی دارد و بسیار مرفه است. او با وجود اینکه یکی از ثروتمندترین موشوندان شهر موش هاست هنوز هم شخصیت دوران کودکی اش را حفظ کرده. همچنان مهربان، خونسرد و بی خیال است، از دست کسی عصبانی نمی شود، از هیچ مسئله ای نگرانی به خودش راه نمی دهد اما در عین حال مقتصد است.

 

نارنجی
دیروز
لوس ترین و با ناز و اداترین عروسک «مدرسه موش ها» بود. خودش را بهتر از سایرین می دید و مدام نارضایتی اش را از شرایط و افراد مختلف با تکیه کلام مخصوص خودش یعنی «ایشششش، اینقدر بدم میاد» به روی همه می آورد. کپل و دم باریک از آنجایی که به حساسیت های او واقف بودند، مدام اذیتش می کردند تا صدایش را دربیاورند.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

امروز
خصلت ها و حساسیت های قدیمی را حفظ کرده و همچنان در هر لحظه نسبت به شرایط موجود، ناراضی است و از همه چیز بدش می آید.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

بعد از گذشت 30 سال، به زنی تبدیل شده که به سر و وضع و پوست و لباس هایش اهمیت زیادی می دهد؛ لب ها و گونه هایش را بوتاکس می کند، ماسک خیار می گذارد و سعی می کند خوش لباس ترین موش شهر موش ها باشد.

 

بچه ها
صورتی
اینکه نارنجی اسم دخترش را بگذارد «صورتی» اصلا عجیب نیست اما صورتی به لحاظ شخصیتی اصلا به مادرش نرفته و هیچ کدام از خصلت های او را ندارد و اصلا لوس نیست و مثل مادرش تلاشی هم برای اینکه جذاب باشد نمی کند.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

کپلک
یکی از جذابترین شخصیت های «شهر موش ها 2»، همین «کپلک» است. پسر بازیگوش و شکمویی که چشم های گردی دارد و می شود آن را نمونه کوچک پدرش «کپل» دانست. او مثل بچه های هم سن خودش، با صدای بلند حرف می زند، مدام دلش می خواهد بازی کند.

 

دم باریک
دیروز
دوست صمیمی کپل بود و در تمام شر و شلوغی های او همراهی اش می کرد. او بچه ای تنبل و دست و پا چلفتی بود که به تنهایی عرضه کاری را نداشت. خودش را به کپل نزدیک می کرد تا تحت حمایت او باشد. همه آنهایی که «مدرسه موش ها» و «شهر موش ها» را دیده اند کاملا می دانند که دم باریک و کپل، جزو شخصیت های اصلی بوده اند و بخش مهمی از قصه ها پیرامون آنها اتفاق می افتد.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

امروز
دم باریک بعد از گذشت 30 سال هنوز دوستی دیرینه اش را با کپل حفظ کرده. در واقع همچنان به او وابسته است و در رستورن او آشپزی می کند و ظرف می شوید. کپل طبقه پایین خانه اش را به او داده اما نارنجی به دلیل اتفاق هایی که پیش می آید، او را بیرون می کند. درباره اینکه دم باریک با چه کسی ازدواج کرده حرفی به میان نمی آید اما احتمالا همسرش مرده و او با تنها پسرش «مشکی» زندگی می کند.


بچه
مشکی

او به هیچ وجه ویژگی های پدرش را به ارث نبرده. برخلاف او مدام دنبال ماجراجویی و خطر کردن است. از چیزی نمی ترسد و مدام به ایده های جدید می رسد. از طرف دیگر علاقه زیادی به موسیقی دارد و گیتار می زند.

 

عینکی
دیروز
بچه درسخوان و منظمی که در «مدرسه موش ها»، مبصر کلاس بود و مدام تلاش می کرد نظم را بین همه برقرار کند. اسم بدها را پای تخته می نوشت و مدام جلوی آنها ضربدر می کشید. او رابطه خوبی با آقا معلم داشت و برای همین هم به دید دیگران، یک جورهایی خودشیرین به حساب می آمد. آقای معلم مدام می گفت که آینده خوبی در انتظارش است.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

امروز
عینکی که همچنان بعد از 30 سال عینک به چشم دارد، حالا دکتر شده و کل بیماران شهر موش ها را مداوا می کند. او در این مدت با سرمایی ازدواج کرده و دو بچه دارد. نقش عینکی در «شهر موش ها 2» زیاد نیست و غیر از یک معرفی اجمالی در ابتدای فیلم، فقط یک بار برای مداوای پیشو خبرش می کنند. عینکی مانند دوران بچگی اش شخصیتی آرام دارد و جزو موشندهای باکلاس شهر موش هاست.

 

سرمایی
دیروز
موش سرمایی که همیشه کلاه و شال گردن به سر داشت و با این وجود مدام می لرزید. تنها چیزی که از او به یاد داریم این است که در اکثر مواقع عطسه می کرد و آب دماغش را بالا می کشید. از آنجایی که خیلی خودش را می پوشاند و چهره اش زیاد مشخص نبود، به نظرمان می آمد که سرمایی پسر است اما گویا همه این سال ها اشتباه می کردیم چون برومند در سن 30 سالگی شخصیت ها نشان داد که دختر بوده.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

امروز
او هنوز هم سرمایی است و سر میز شام به رغم اینکه همه لباس های نازک و بعضا آستین کوتاه به تن کرده اند، پالتو پوست پوشیده و دو پوشش پوستی هم روی گوش هایش کشیده است. با اینحال مدام می گوید که هوا سرد است تا حدی که سایر موش ها به دکتر طعنه می زنند که چرا در این همه سال نتوانسته سرمایی بودن او را مداوا کند.

بچه ها
ذره بین
در عین اینکه مثل مادرش همیشه شال به گردن دارد، خصلت عینکی را به ارث برده. او عاشق این است که در آینده مثل پدرش دکتر شود؛ برای همین هم همیشه یک کیف لوازم پزشکی اسباب بازی دارد و گوشی داخل گوشش می گذارد.


عدسی
او هم مثل برادرش خصلت سرمایی بودن را از مادر به ارث برده. او هم دوست دارد در آینده دکتر شود و بچه ها او را دکتر مدرسه می دانند.


گوش دراز
دیروز
گوش دراز از همان زمان بچگی گوش های تیزی داشت و خیلی از مسائل را زودتر از دیگران متوجه می شد. مثلا هر موقع که آقا معلم به کلاس نزدیک می شد، خبر نزدیک شدن او را می داد تا بچه ها سر جایشان بنشینند و ساکت باشند. وقتی خوشخواب خروپف می کرد یا شکم کپل به قار و قور می افتاد، گوش دراز اولین کسی بود که می فهمید. دیونگ دیونگ های معروف او به هنگام شنیدن صدایی از دوردست هنوز در خاطره ها ماند.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

امروز
او حالا به خاطر گوش های تیز و توانایی تشخیص اتفاق ها قبل از وقوع به یک درجه دار نظامی تبدیل شده و با نام کلنل آژان دوموشان بین همه شناخته می شود. بزرگترین مقام مسئول در پلیس است و به محض اینکه اتفاقی می افتد، دستور رسیدگی یا کشیدن آژیر خطر را می دهد. او پلیس بسیار با اخلاقی است و خارج از اصول، اقدامی انجام نمی دهد؛ با اینحال اما آخر ماجرا از بچه ها کم می آورد.

 

بچه ها
شیپور

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

بچه  آژان دوموش به خاطر موقعیت پدرشان احساس قدرت می کند و در تمام مدت فیلم، به بقیه دانش آموزان فخر می فروشد؛ برای همین است که هیچ کس دلش نمی خواهد با او دوست باشد.او نهایتا راز بچه ها را پیش پدر پلیس فاش می کنند.و اسمشو نبر او را در آخر داستان گرفت ولی بچه ها نجاتش دادند.

آقای معلم
دیروز
یکی از مهمترین شخصیت های «مدرسه موش ها» و «شهر موش ها» که بخش مهمی از داستان ها حول محورشان می گذشت، آقای معلم بود. او با همان جدیت و صدای تو دماغی اش، مدام میان شلوغی کلاس صدا می زد: «بچه موش های عزیز» و سعی می کرد دعوا و شلوغی ها را بخواباند.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

 

آقا معلم، فردی مقتدر اما مهربان بود که خیلی بیشتر از یک معلم برایشان وقت می گذاشت و سعی داشت آنها را درست تربیت کند.

 

امروز
آقا معلم بعد از گذشت 30 سال، به پیرمردی تبدیل شده که حالا در شروع سال تحصیلی جدید، قرار است بازنشسته شود. در جشن شروع سال جدید، از زحمات آقا معلم قدردانی می شود و فرد جدیدی را به عنوان معلم معرفی می کنند. آقا معلم بعد از این همه سال، همچنان خوش پوش است، کت و شلوار و کراوات به تن دارد و اندکی در ژست و قیافه اش تغییری به وجود نیامده.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها


خوش خواب

دیروز

بچه ی خوابالو کلاس که همیشه می خوابه و بالشش همراهشه.همیشه هم پلکاش تو هم رفته است.


امروز

او هنوز هم خوابالو است او دستیار کلنل گوش دراز است و همیشه سر کار خوابه و دنبال مرخصیه.یک نی نی کوچولوی بامزه و یک دوقلو به اسم های شیفته و شفته هم دارد.



دم دراز

دیروز

پسر شیطون دم دراز داستان رو که یادتونه همان که همش دنبال فرصتیه که نارنجی را اذیت کنه.همیشه کنار گوش دراز میشینه و عاشق بازیه.همچینین یک خواهر کوچک به نام موش موشک هم دارد.


امروز

او با خوش خنده ازدواج کرده و هنوز هم به دنبال اذیت کردنه.همچنین الان مهندس دم دراز شده است.همچنین 4 تا بچه دارد.که اسماشون هست:موشا،میشا،سوشا،توشا

  اخبار , اخبار فرهنگی , شهر موش ها

ادامه داستان اسفنج بیرون آب

خب سندی یک صفحه از کتاب که توی دریا را داشت.باب اسفنجی یک پر از آن مرغ های ماهیخوار کند و حالا نیاز به جوهر داشتند که اونم اختاپوس به ترسش پس داد باب اسفنجی توی صفحه نوشت که از اونجا برن و به ابر قهرمان های کامپیوتری تبدیل بشن ولی باب یادش رفت برگه را برداره تا دوباره بتونن به خانه برگردن اینجابود که پلانکتون خودشو قوی هیکل و بزرگ کرد و صفحه را با خودش برد.

باب و دوستاش به قهرمان تبدیل شدند که اسمارو میگم:باب اسفنجی بهInvincibuble،پاتریک به Mr Super Awesomeness

اختاپوس به Sour Note و خرچنگ به Sir pinch-a-lot

اون ها سعی کردند که دست دزد دریایی به کتاب نرسه ولی دزد دریایی فرار کرد همان موقع باب و بقیه به رودنت(سندی)برخورد کردند اول ترسیدند ولی اونو شناختند و دنبال دزد دریایی کردند ولی آن ها با تلاش های زیاد شکست خوردند ولی موفق شدند کتاب را بسوزونند. همین جا پلانکتون وارد میشه و دزد شکست میده و فرمولو به چنگ می یاره ولی بر خلاف انتظار خرچنگ اون فرمول را به خرچنگ برمی گرداند و به پیشنهادات دزد دریایی گوش نمی دهد و میگه این کار گروهیه.بعد خرچنگ می پرسه این که قلابی نیست.پلانکتون جواب میده:چیز های مهم تری در زندگی وجود دارد و من با این کار به خودم آسیب رساندم.بعد با استفاده از صفحه ی پلانکتون به خانه برمی گردند و همه چیز به خوبی تمام میشه

ادامه داستان اسفنج بیرون آب

خب باب و بقیه به ساحل میرن یک مرد بزرگ توی ساحل می بینند فکر می کنن داره خفه میشه و سعی می کنن به آب برگردوننش ولی اتفاقی روی قلعه شنی یک دختر میرن.که یک دفعه برادر دختره با لگد هر کدام به طرفی پرت می کنن.باب و سندی را روی آفتاب گیر و خرچنگ را روی تابلو پشمک فروشی و پاتریک را روی بستنی و اختاپوسو روی یک زن که روغن به خودش زده بود.ولی در اخر همه رفتند کنا پشمک فروشی و باب و پاتریک پشمک ها را خوردند.که ناگهان بوی همبرگر خرچنگی آمد.اون دنبال بو رفتند که یک هو متوجه شدندکه توی پیست هستند همه می رفتند و اون ها داشتند زیر پاها له می شدند.اختاپوس چیزی نمونده بود بره زیر چرخ که سندی نجاتش داد.اون ها یک دو چرخه پیدا کردند و روندنش.باب و پاتریک رکاب می زدند.آقای خرچنگ و اختاپوس دو سر دسته گرفته بودند و هدایت می کردند.سندی هم تعادل دسته را نگه داشته بود.ناگهان یک بچه کوچولو توی کالسکه جلو آمد ولی آن ها را به هرطریقی کج کردند داخل سبدی افتادند که ناگهان یک رستوران دیدند که همبرگر خرچنگی می فروخت.آن ها داخل رستوران شدند و دزد دریایی صاحب اون تعجب کرد چون داستان بیکینی باتم تمام شده بود و امکان نداشت که آن ها از آب بیرون بیان.دزد دریایی آن ها را به یک صخره ی دور افتاده به وسیله کتاب منتقل کرد.روی صخره پر مرغ های ماهیخوار بود و آیا باب و دوستاش جون سالم به در می بردند.

ادامه دارد....

ادامه داستان اسفنج بیرون آب

خب باب اسفنجی سعی کرد از دوستاش کمک بگیره ولی هیچ کدام حاضر نشدند.ناچار به همراه پلانکتون از شهر بیرون نمی رفت.با اینکه سندی داستانو بهش گفته بود نمی خواست قبول کنه که بیکینی باتم همین طور می مونه.باب اسفنجی خوابید. پلانکتون برای به دست آوردن فرمول داخل مغز باب اسفنجی رفت اما هیچی به جز پشمک پیدا نکرد.بعد باب که بیدار شد باور نمی کرد که پلانکتون اینکارو کرده باشد.او دید که پلانکتون قصد همکاری ندارد.او با خواندن شعر  پلانکتون را راضی کرد.پلانکتون گفت برای اولین کار باید کارن را آزاد کند.بعد آزادی کارن با اسفنجی و پلانکتون یک ماشین زمان ساختند.اون ها می خوان به گذشته سفر کنند و فرمولو بردارند.ولی به دلیل اشکالاتی در ماشین به 30 سال بعد سفر می کنند.در 30 سال بعد اوضاع بیکینی باتم واقعا خراب بود.باب اسفنجی طاقت نیاورد و دوباره به ماشین زمان رفت.این دفعه به میلیون ها سال بعد رفتند و با دلفینی به نام بابلز آشنا دند و دفعه بعد به روز قبل از فاجعه بیکینی باتم رفتند.باب رفت تا فرمولی که دست پلانکتون گذشته بود را بگیره ولی به اشتباه نامه ی بدل را برداشت و به حال رفتند و باب نامه را به خیال فرمول به آقای خرچنگ داد ولی اون فرمول نبود.باب به همه گفت که این کار درست نیست ولی بقیه انگار نه انگار رفتند تا باب اسفنجی را از بین ببرند.ولی وسط اعدام یک هو بوی همبرگر خرچنگی آمد درست وقتی سنگ داشت روی باب اسفنجی می افتاد خرچنگ او را نجات داد و اهالی بیکینی باتم همه به خود آمدند و رد بوی همبرگر خرچنگی را گرفته اند.تا به نزدیکی ساحل رسیدنداون جا همه ماهی ها رفته اند و اختاپوس هم می خواست بره ولی خرچنگ گفت باید باهاشون بیاد بعد پلانکتون یواشکی وارد جوراب باب اسفنجی شد.یک دفعه سر و کله ی بابلز دلفین جادویی پیدا شد و باب اسفنجی و سندی و پاتریک و خرچنگ و پلانکتون را به خشکی برد.

ادامه دارد...

داستان اسفنج بیرون آب

خوب می خوام داستان این مجموعه را کامل براتون بگم.

داستان از آن جایی شروع میشه که یک دزد دریایی وارد جزیره میشه طبق نقشه اش پیش میره و ناگهان به یک اسکلت می رسه.کتابی دست اسکلت بود.دزد کتاب را بر میداره که ناگهان اسکلت زنده میشه ولی دزد دریایی اسکلت را شکست میده و به کشتی بر می گرده و همراه مرغ دریایی هایش کتاب را می خواند. ان کتاب بیکینی باتم بود و درباره ی اهالی آن.داستان از اون جایی بود که شرح حال یک رستوران در زیر دریا را می گفت که ناگهان پلانکتون به رستوران حمله کرد و بعد از شکست یک سکه به خرچنگ داد و خرچنگ سکه را داخل گاو صندوق خود گذاشت و پلانکتون بدلی(ربات)کنار تابلوی رستوران گریه کرد. خرچنگ رفت کنار ربات و شادی کرد.توی گاو صندوق پلانکتون از سکه در آمد و خواست فرمول واقعی را با نامه ای که در شیشه بود عوض کند که ناگهان باب اسفنجی از راه رسید. آن ها سر فرمول می جنگیدند که ناگهان فرمول ناپدید شد.خرچنگ به خیال اینکه کار پلانکتونه خواست او را از بین ببرد.ولی باب اسفنجی که می دونست کار اون نیست نجاتش داد و سوار بر یک حباب رفتن.طبق داستان ها به خاطر همبرگر خرچنگی آشوب بزرگی در بیکینی باتم ایجاد میشه.

حالا توی بیرون آب:دزد دریایی توی کتاب بیکنی باتم نوشته بود که فرمول برای خودش بشه و به همین خاطر فرمول ناپدید شده بود و داستان بیکینی باتم را برای همیشه تمام کرد.مرغ های دریایی که به باب اسفنجی علاقه داشتند،یکی از صفحات کتاب را داخل آب انداختند.آن برگه روی خانه ی سندی افتاد و او وقتی نوشته ی تمام دید فهمید که ممکنه بیکینی باتم همیشه توی آشوب بمونه.

ادامه دارد....

http://www.dbazi.com/wp-content/uploads/2015/02/The-SpongeBob-Movie-650x329.jpg

آنتونیو باندراس درباره بازی در باب اسفنجی: مجبور بودم گریمم را بتراشم!

آنتونیو باندراس درباره بازی در باب اسفنجی: مجبور بودم گریمم را بتراشم!

آنتونیو باندراس از تجربه بازی در فیلم باب اسفنجی حرف زد، فیلمی که همه شخصیت هایش کارتونی هستند به جز دزد دریایی که نقشش را باندراس بازی کرده است.

باب اسفنجی بعد از 11 سال با «فیلم باب اسفنجی: اسفنج بیرون آب» به پرده سینماها برگشته است. کارتون باب اسفنجی از سال 1999 در تلویزیون به یک امپراتوری موفق تبدیل شده و اکنون با ارائه یک فیلم 3 بعدی، دنبال موفقیت بیشتر در سینما است. در مراسم فرش قرمز این فیلم، آنتونیو باندراس هم حضور داشت. باندراس تنها بازیگر واقعی در میان شخصیت های کارتونی بود و نقش دزد دریایی را بر عهده داشته. او در این باره می گوید:«تقریبا یک خرده کورکورانه کار کردن بود اما در کل بامزه بود… اگر موقع کار کردن این جور فیلم ها خودتان لذت نبرید، بچه ها هم از تماشای آنها لذت نخواهند برد.»

گریم باندراس هم با آن کلاه گیس و ریش مصنوعی برایش یک خرده دردسر ساز بود:«نمی توانستم گریمم را عادی در بیاورم، مجبور بودم آن را بتراشم تا همه این پلاستیک ها از صورتم جدا شود. مثل این بود که صبح یک خرس بهت حمله کند و 12 ساعت بماند.»

باندراس درباره باب اسفنجی هم گفت:«… او شخصیت خیلی خوش بینی دارد… برای هر مشکلی هم یک راه حل دارد که پیام خوبی برای بچه هاست. ارزش های خوبی در این فیلم هست، ارزش هایی مثل دوستی و وفاداری.»


منبع:http://nikoo.com/tag/


فروزن فور

بالاخره فروزن فور داره میاد.تبریک به همه ی طرفداراش و بسوزن اون هایی که هی تو آپارات می نویسند بدبخت شدیم فروزن2 آمد.

13 مارس میاد.


[تصویر:  1424952554-frozenfever3.gif]


[تصویر:  1424951872-frozenfever-1.gif]


[تصویر:  anna-elsa-riding-bikes-here-s-the-enchan...height=222]


http://static1.squarespace.com/static/51b3dc8ee4b051b96ceb10de/51ce6099e4b0d911b4489b79/54eded48e4b0b080e16eef86/1424882686506/?format=300w


[تصویر:  640px-Frozen_fever_11.jpg]


[تصویر:  watch-frozen-fever-first-trailer.png]


[تصویر:  Olaf-and-Cake.gif]



[تصویر:  Frozen%252520Fever%252520-%2525206.jpg]


می دونم همش تو تیزر هست ولی حالا گذاشتم.





دانلود

هرکس علاقه مند به دیدن انیمیشن اسفنج بیرون آب هست به این سایت بره.

http://www.leodownload.ir/post/1480/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B4%D9%86-the-spongebob-movie-sponge-out-of-water-2015-%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AC--%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AC-%D8%AE%D8%A7.html

امیدوارم خوشتان بیاد.

رابطه عجیب غریب کارتونی در انیمیشن های معروف

.سگ و گربه

فیلم: سریال گربه سگ

رابطه گربه و سگ در کارتون گربه سگ

 

مجموعه گربه سگ، زندگی دو برادر چسبیده به هم را روایت می‌کند، که یکی از آنها سگ و دیگری گربه است. داستان حول و حوش زندگی گربه و سگ می‌چرخد. دو برادری که در یک بدن زندگی می‌کنند، و اگرچه بهترین دوستان و برادران برای یکدیگر به شمار می‌آیند، امّا آنها شخصیت های بسیار متفاوتی با هم دارند. گربه بسیار مبادی آداب است، امّا سگ عاشق تفریح و سرگرمی ‌و دوست دارد به تعقیب ماشین های زباله و اتومبیل ها بپردازد و به کشف چیزهایی بپردازد که گربه اصلا علاقه ای به آنها ندارد.

 

سگ هم لاابالی و لاقید است و هم ساده لوح تر از گربه. او همچنین منبع خام دستی است. هنگامی‌که گربه یا هر شخصیت دیگری او را ترغیب به انجام کاری می‌کنند، او با بلندپروازی کار را پذیرفته و با انرژی و نیروی کامل درونش شیرجه می‌زند. سگ، حیوانی معمولی و وفادار است و به آسانی متقاعد می‌شود. گربه، باهوش تر، دقیق تر، و حیله گرتر می‌باشد. او نقشه هایی را طراحی می‌کند تا بدان طریق سگ را فریب داده و او را ملزم به انجام کاری نماید که خود می‌خواهد. مانند سگ را باهوش نشان دادن، تا از منافعش بهره مند شود و یا برای آنکه سگ در مسابقه سورتمه سواری سگ ها برنده شود، او را ملزم به انجام تمرین های سخت و طاقت فرسا می‌نماید. و معمولا، به دلیل خودخواهی و طمع ورزی او، نتایج تمامی‌این توطئه ها، بر سر خودش آوار می‌شود. در این بین، او شکست می‌خورد. این دو، به دلیل ظاهر عجیب شان، زندگی سختی را سپری می‌کنند، زیرا جامعه آنها را نپذیرفته و طرد می‌کند. امّا این گربه است که معمولا سریع تر به پایان خط می‌رسد. خودخواهی گربه سبب می‌شود تا آنها به دنبال جراحی جداسازی بیافتند، امّا در نهایت این ریسمان عشق و محبّت است که آنها را تا آخر عمر به یکدیگر پیوند می‌دهد.



10. اسکرات و اسکراتی

فیلم: عصر یخی 3: بازگشت دایناسورها

 

رابطه بین اسکرت و اسکراتی در انیمیشن عصر یخی

 

این دو از خنده دارترین و بامزه ترین زوج های این لیست می‌باشند. اسکرات یک سنجاب دندان بلند است که در سری فیلم های عصر یخی وجود داشته و ذهنش مشغول دانه بلوط هاست و برای به دست آوردن و دفاع از آنها حاضر به انجام هر کاری است. او داستان های مخصوص به خود را در فیلم دارد، مستقل از روایت اصلی فیلم؛ او شخصیتی متمایز در این مجموعه فیلم ها محسوب می‌شود. اسکراتی، یک سنجاب زن دندان بلند است که در عصر یخی 3: بازگشت دایناسورها، وارد داستان می‌شود.

 

در طول داستان، هنگامی‌ که اسکرات تلاش می‌کند تا دوباره بلوط خود را به دست آورد، اسکارتی برای دزدیدن بلوط، به مبارزه با او می‌پردازد. در اواسط فیلم، اسکرات، اسکراتی را از سقوط به درون یک آتشفشان نجات می‌دهد، و همین باعث شکفتن عشق در میان این دو سنجاب می‌شود. با این حال، رابطه این دو خیلی به هم نزدیک نمی‌شود و بلوط به خود اسکرات باز می‌گردد. پس از اینکه این دو از هم جدا می‌شوند، اسکراتی در دنیای دایناسورها باقی می‌ماند. یک قطعه یخ سرگردان سبب می‌شود تا بلوط از دستان اسکرات جدا شده و وارد دنیای دایناسورها شود. اسکرات از روی ناامیدی فریاد می‌کشد، زیرا هم بلوط را از دست می‌دهد و هم اسکراتی را. هنوز مشخص نیست، که آیا این دو باز به همدیگر می‌رسند.

 

اسکراتی شخصیتی متضاد با اسکرات دارد. او ظریف، باهوش، حیله گر، و جذّاب است. هر چه که اسکرات به سمت حرکات احساسی و احمقانه پیش می‌رود، هوش اسکراتی بیشتر خود را نشان می‌دهد. بخش جالب توجه آن است که اسکراتی هم رقیب اسکرات است و هم عشق او. آنها مطمئنا شخصیت هایی دوست داشتنی هستند.


9. باب اسفنجی و پاتریک

فیلم: سریال خانه باب اسفنجی

رابطه بین باب اسفنجی و پاتریک ستاره دریایی

 

ضرب المثلی قدیمی‌ وجود دارد که می‌گوید: "دوستت را هنگام سختی ها بشناس". درست است! هر کسی که باب اسفنجی و پاتریک را بشناسد، از دوستی فوق العاده میان آنها آگاه است.

 

باب اسفنجی، شخصیتی خوش بین دارد که یک اسفنج دریایی را خانه خود ساخته است. به نظر نمی‌رسد که او از انداختن خود و دیگران به درون مشکلات، دوری کند یا ناراحت شود. در حالیکه او واقعا بسیار تلاش می‌کند، امّا او معمولا کارها را اشتباه انجام می‌دهد... واقعا اشتباه... که معمولا به "مصیبت" می‌انجامد. امّا پاتریک استار- ستاره دریایی صورتی رنگی است، که بهترین دوست و همسایه باب اسفنجی است- همواره او را تشویق کرده و به او پیشنهادهایی را ارائه می‌دهد؛ بخصوص هنگامی‌که ماجراهایی برایشان رخ می‌دهد. ماجراهایی که سبب می‌شود هر دوی آنها دچار مشکل و گرفتاری شوند؛ البتّه در پایان داستان، همه چیز به خیر و خوشی تمام می‌شود. امّا، چه خوب باشد و چه بد، پاتریک همواره دوست وفادار باب اسفنجی باقی می‌ماند.


8. کِرمیت و خانم پیگی

فیلم: نمایش عروسک های خیمه شب بازی

 

رابطه بین کرمیت و خانم پیگی

 

در این لیست تنها دو عروسک خیمه شب بازی وجود دارد. هم کودکان و هم بزرگسالان، نمایش این عروسک ها را دوست داشته و می‌پسندند. این دو- کِرمیت و خانم پیگی- عجیب ترین زوجی هستند که در این لیست قرار گرفته اند.

خانم پیگی، خوکی است که متقاعد شده برای ستاره شدن آفریده شده است. و هیچ چیزی نمی‌تواند مانع او در رسیدن به این هدف شود. او چهره ای عمومی‌ از روح جذّاب زنانه خود را ارائه می‌دهد، امّا بلافاصله خشمگین می‌شود؛ درست هنگامی‌که احساس می‌کرد به او توهین شده یا برایش مشکل ایجاد کرده اند. کِرمیت، قورباغه ای است که تمام این موارد را می‌داند و از آن آگاه است، زیرا او هدف معمول برای ضربه های کاراته می‌باشد. این دو بسیار یکدیگر را دوست دارند.
 


7. بانی باگز و ایلمِر فاد

فیلم: آهنگ های لونی

رابطه بین بانی باگز و ایلمِر فاد

 

عاشقان این فیلم قدیمی، با خاطرات قدیمی‌ آن زندگی می‌کنند؛ امّا نسل های جوان تر از این حقیقت آگاهی ندارند که هر دو فرد حاضر در آن، هر یک 3 یا 4 بار ازدواج کرده بودند، و این در حالی است که طرف دیگر داستان سبب می‌شود تا آنها همواره با مصیبت و سختی کار خود را به پایان برسانند.

 

ما همواره از بودن این دو شخصیت در کنار یکدیگر که با تفنگ ساچمه ای، دینامیت، و عبور از کنار یکدیگر با پانسمان، همدیگر را آزار می‌دهند، لذّت می‌بریم. در ابتّدا، هنگامی‌که این فیلم برای اوّلین بار پخش شد، باگز به صورت زن معرفی شد و ایلمِر به او علاقه داشت؛ این دو چندین بار با یکدیگر ازدواج کردند و از کنار هم بودن لذّت می‌بردند.


6. تیانا و قورباغه

فیلم: شاهزاده خانم و قورباغه

 

رابطه بین قورباغه و تیانا در انیمیشن پرنسس و قورباغه

 

من شخصی نیستم که اصرار داشته باشم، انیمیشن ها باید حتما از قوانین فیزیک پیروی نمایند یا مطابق با تاریخ پیش بروند. این امر، ورودی در قالب فیلم های بادوام، کلاسیک، و افسانه پری می‌باشد؛ و این تکرار خاص، عشق و دوست داشتن را به گونه ای دیگر به مخاطب خود عرضه می‌کند.

 

تیانا، پیشخدمتی نیو اورلئانی با رویاهای بلندپروازانه است؛ او به دنبال یافتن یک پرنس نیست، بلکه به دنبال راه انداختن کسب و کاری برای خود است. امّا سحر و جادوی زیادی اطراف او وجود دارد، که او را به سمت این مسیر و هدف حرکت می‌دهد. برنامه های تیانا برای موفقیّت به بیراهه می‌رود، هنگامی‌که با قورباغه سخنگویی ملاقات می‌کند که گویا پیشتر پرنسی به نام ناووین بوده است. ناووین اخیرا با جادوگر نامردی به نام مرد سایه ای ملاقات کرده و تغییر یافته بود. شخصیتی است که در قالب فرد شریر جادویی و زیان آور دیزنی تعریف شده است. ناووین، که از انسان بودن دوباره ناامید می‌شود، اشتباها تصور می‌کند که تیانا یک پرنسس است، و او را متقاعد می‌کند که عاشق این قورباغه شود. آنها سفری با هم آغاز می‌کنند و با ماجراهایی مختلف روبه رو می‌شوند. و در نهایت با یکدیگر ازدواج می‌کنند.




5. راجر و خرگوش جسیکا

فیلم: چه کسی راجر خرگوش را درست کرد؟

رابطه بین راجر و جسیکا در انیمیشن چه کسی راجر رابیت را درست کرد

 

در سال 1988، هنگامی‌که ارتباط میان شخصیت های واقعی و کارتونی به مرزی بسیار باریک رسید، بسیاری سراغ داستان های ادبی رفتند. این فیلم، داستان یک مرد، یک زن، و یک خرگوش است که مثلث مشکلات را به وجود می‌آورند. راجر، ستاره فیلم، از اینکه همسرش با شخص دیگری بازی می‌کند، ناراحت است. بنابراین، استودیو، کارآگاه ادی والیانت را استخدام می‌کند تا جسیکا را زیر نظر گرفته و دنبال نماید. امّا هنگامی‌که راجر مظنون نخست یک قتل می‌شود، همه متوجه او می‌شوند.



4. گلوریا و میلمان

فیلم: ماداگاسکار: فرار به آفریقا 2

رابطه بین گلوریا و ملمن در انیمیشن ماداگاسکار

 

یک سنجاب کوچک در کنار جاده ای افتاده و مرده است؛ تمام زندگی او سوال و علامت تعجب است و او هیچ وقت به کسی نگفت- چقدر گلوریا را دوست داشت.

 

آنها از آغاز فیلم در سال 2005، کنار هم حضور داشتند. امّا بینندگان هیچ نشانه ای را در این رابطه ندیدند تا حقیقت در سال 2008 کشف شد، هنگامی‌که فرار به آفریقا 2 به مخاطب ارائه شد. درست شبیه به مخاطب، گلوریای چاق نیز از احساسات عمیقی که بهترین دوستش نسبت به او داشت، آگاه نبود- مرکوب بلند شیرین زبان او. گلوریا، بدون آنکه از احساسات میلمان نسبت به خود آگاه باشد، به دنبال یافتن شوهری برای خود بود؛ و توانست نظر کرگدنی به نام موتو موتو را که آرام صحبت می‌کرد، جلب نماید. علاقه بین این دو، میلمان را بسیار ناراحت کرد. زیرا میلمان سالها بود که او را عاشقانه و در قلبش دوست داشت.

 

هنگام بازگشت به پناهگاه، میلمان برای آنکه بتواند گلوریا را به دست آورد، داوطلب شد تا قلب شکسته و ضعیف خود را به خدایان آتشفشان اهدا نماید. امّا گلوریا در لحظه سر رسید، و پس از آن آنها به خوبی و خوشی در کنار دوستانشان زندگی کردند.
 


3. وال- ای و ایو

فیلم: وال- ای

رابطه بین وال ای و ایو در انیمیشن وال ای

 

در سال 2008، "وال- ای"، رابطه جدیدی را میان انیمیشن و رسانه کودکان ایجاد نمود. چشم اندازی از یک انیمشین کامپیوتری که انقراض نسل انسان را نشان می‌دهد. "وال- ای"، تمام دلتنگی و عذاب موجود را نشان نمی‌دهد. بدون شکّ، "وال- ای"، تمثیلی جدّی از محیط زیست است (هرچند بسیار ساده نشان داده شده است)؛ امّا همچنین داستان عشق ساده و شیرینی را نیز به نماش می‌گذارد. در جهانی که در سکوت فرو رفته است، تنها یک قلب است که می‌زند، و آن "وال- ای" است، یک روبات کوچک بامزه. جاذّبه موجود میان وال- ای و ایو، شعری سینمایی از چنین شوخ طبعی و زیبایی است که تبعات تیره تر آن ممکن است شما را برای لحظه ای فرو برده و در خود غرق نماید.

 

"وال- ای"، یک ماشین کاری کوچک است، که برنامه منسوخ شده او همچنان کار می‌کند، روزهای خود را در سیسپیان سپری می‌کرد، و با جمع آوری و فشرده کردن آشغال های مکانیکی موجود در شهر از زمان خود بهره می‌برد. روح لطیف وال- ای نسبت به محصولات تولید شده یک تمدن از بین رفته، کاملا قابل درک است. امّا بهرحال، او نیز محصولی از نبوغ همین تمدّن بشری از دست رفته است. کاوشگر تحقیقاتی به نام ایو (نام تمام ربات ها کلمات اختصاری است و همچنین شاخص هایی از نوع نظری) به زمین می‌آید و قلب وال- ای را تسخیر می‌کند. اظهار عشق این دو، از الگوهای مشابهی پیروی می‌کند. اگر وال- ای، یک کمدین رومانتیک بود، یک آشغال فروتن تلقی می‌شد که به دنبال سوپرمدلی افتاده است که مشخص می‌شود، دانشمندی برجسته و باهوش است.




2. خر و اژدها

فیلم: حماسه شرک

رابطه خر و اژدها در انیمیشن شرک

 

خر، اگرچه نفرت انگیز و آزاردهنده است و دوست دارد آواز بخواند، و همچنین دندان های بانمکی دارد که سبب شده تا این مامای قرمز بزرگ عاشق او شود. و این گونه است که زوج دیگری چون میلمان و گلوریا، پا به عرصه وجود می‌گذارند. پس از اینکه این دو با هم ازدواج می‌کنند، خر در روابط خود با اژدها با مشکلاتی جدّی روبه رو می‌شود و سبب حالت هایی عجیب در او می‌شود که در شرک 2 شاهدش بوده اید. پس از مدّتی این دو بار دیگر به یکدیگر می‌پیوندند و دارای فرزند می‌شوند: بادام زمینی، دسر یخ زده، نارگیل، موز، و دِبی؛ آنها درانکی (دو رگه) هستند. خر بسیار خوشحال می‌شود و درانکی ها را "نوزادان کوچک تغییرپذیر" می‌نامد.

 

در رابطه با درانکی های موجود در شرک 2، یک ابهام باقی می‌ماند. هنگامی‌که درانکی ها را برای اوّلین بار می‌بینیم، آنها 6 عدد هستند، امّا در شرک 3، تعداد آنها به 5 عدد کاهش می‌یابد. این اشتباه مداومی‌است که تا پایان سری فیلم های شرک ادامه می‌یابد.

خر و اژدها، مطمئنا عجیب ترین و غریب ترین زوجی هستند که تاکنون بر صفحات تلویزیون شما نقش بسته اند.
 


1. رابطه هورتون و ذره اش

فیلم: هورتون صدای یک هو را می‌شنود

رابطه بین هورتون و ذره اش در انیمیشن هورتون صدای هو میشنود

یک فرد، همیشه فرد است، مهم نیست چقدر کوچک باشد. این جمله است که هورتون می‌گفت! فیلمی‌که در سال 2008 اکران شد، که یک فیل، یک جهان، و یک داستان است. نه تنها جذّاب است که چنین داستان ساده ای، حالت جاذبه و تعلیق را به شما انتقال می‌دهد، بلکه قصه ای شگفت انگیز دارد. بسیار سخت است که این قصه را خراب کنید، زیرا به رابطه زیبایی که میان هورتون و ذره اش شکل می‌گیرد، مدیون هستید.

هورتون، فیلی وفادار، سرسخت، و دلسوز است که روزی متوجه ذره ای کوچک بر روی گلی صورتی می‌شود. هورتون عاشق این ذره کوچک می‌شود؛ این امر نه تنها به دلیل آن است که این ذره خاک می‌باشد، بلکه به دلیل دنیای وسیع و معماری خاصی است که درون این ذره مشاهده می‌شود- مکانی با جنبش فوق العاده و شهروندان زیاد. او با ذره صحبت می‌کند؛ او ذره خود را نوازش می‌کند! او در هر مکان و هر جایی از ذره مراقبت می‌کند و تلاش دارد به دیگران بفهماند که این ذره وجود دارد. چنین عشق و علاقه ای که در این فیلم، میان هورتون و ذره وجود دارد، اصلا عجیب و دیوانه وار نیست، بلکه حقیقتی است که هیچکس تاکنون با آنها مواجه نشده و چنین ستایشی است که ارزش دادن پاداش را دارد.

 

زوج های ارزشمند دیگری نیز در انیمیشن ها وجود دارند: شَگی و اسکوپی (دوو اسکوپی)، مَندی و سید (عصر یخبندان)، پنگوئن و عروسک هولا (ماداگاسکار 2)، آرنولد و هِلگا (آهای آرنولد!)، رابین و استارفایر (تیتان های نوجوان).


منبع :  سیمرغ  

تاریخچه ی پیکسار

نمی دونم چرا روی پیکسار گیر کردم.اینم از تاریخچه اش

انیمیشن ( تصویر های متحرک ) امروزه نقش مهمی در فیلم و کارتون ها بازی می کنند. شرکت " پیکسار" (Pixar) که یکی از شرکت های تخصصی در این زمینه می باشد برنده جایزه اسکار این  بخش است.

 

به گزارش بانکی دات آی آر ، استودیوی این شرکت مجهز به کامپیوترهای پیشرفته بوده و با قابلیت های خلاقیت و نوآوری ای که تا به حال در این زمینه داشته است نسل جدیدی از فیلم های انیمیشنی را به دنیای هنر معرفی کرده است. هدف پیکسار با ترکیب کردن فن آوری روز و استفاده  از هوش و خلاقیت  در سطح  بین المللی محقق شد. و زیبایی این دستیابی و تحقق هدف، خلق شخصیت های به یاد ماندنی ، داستانی بامزه، و جلب نظر مخاطب از همه ی گروه های سنی بود..

 

پیکسار در طول فعالیت هایش از کلیه کارشناسان و متخصصان انیمشین از سراسر دنیا بهره برده است. گروه فنی پیکسار از سال 1986 با یکدیگر همکاری می کنند و در این زمینه  برای گسترش و بهبود فیلم سازی انیمیشن به فکر اختراع نرم افزارهای پیشرفته تری نیز بودند و به این امر تا کنون دست پیدا کرده اند اما براین باورند که جای پیشرفت بیشتری برای آن وجود دارد و به همین جهت در این زمینه سرمایه گذاری کلانی کرده اند.

 

پیکسار همچنین در زمینه های نمایشنامه ها، امور فنی، تصویری و جلوه های ویژه فعالیت می کند و به خاطر کار تصویری شایسته اش در فیلم "رندرمن" در اسکار از او تقدیر شده است.

 

تیم فنی پیکسار توسط " جان لسر" برنده جایزه اسکار هدایت می شود. وی کارگردان و تهیه کننده فیلم های کارتونی متعددی می باشد. با هم آن ها را مرور می کنیم:

 

 

Toy Story (داستان اسباب بازی ها) ، 1995

پیکسار با ارائه " داستان اسباب بازی ها" ، برای اولین بار فیلمی انیمیشی با تمام ویژگی های کامپیوتری ،به دنیا آورد. این موفقیت بزرگ برای شرکت منجر شد تا کار شبانه روزی آن ها تازه شروع شود و صندوق پستی آن ها پر شد از ستایش ها و انتقادهایی که از این موفقیت به دست آورده بودند

 

 


A Bug's Life (زندگی باگ) ، 1998

دومین اثر ماندگار پیکسار، " زندگی باگ " است. فلیک ( شخصیتی کارتونی که تصویرش را می بینید)، با صدای "دیو فولی" ،رهبر شجاع مورچه ها است که علیه  ملخ ها  شورش و با آن ها مبارزه می کنند. ظاهری همانند زره پوشان و قهرمانان فیلم های واقعی دارد، با بدنی ورزیده اما همانند مورچه  ، دستیاران او یک کرم خاکی چاق به نام هملیک وپینه دوز به نام فرانسیز هستند.

 

 

Toy Story 2(داستان اسباب بازی ها 2) ، 1999

موفقیت فیلم " داستان اسباب بازی ها" با پیگیری داستان از این زاویه ادامه می یابد که دوستان شخصیت محبوب کارتون "وودی" با تمام کوچکی خود تلاش می کردند تا او را از دست یک جمع آوری کننده اسباب بازی که هیکل بسیار درشتی هم دارد، نجات دهند و مانع او شوند تا "وودی " را به ژاپن ببرد. وودی با صدای تام هنکس اجرا می شود.

 

 

Monsters (کارخانه ی هیولاها) ، 2001

در این فیلم ، پیکسار تلاش کرده است که به یک سوال قدیمی پاسخ دهد و آن این که آیا واقعا این موجودات عجیب و غریب در اطراف ما وجود دارند.و جوابی که در این فیلم به نحوی القاء می شود این است که بله وجود دارند ولی نه از آن بعدی که ما بتوانیم آن ها را ببنیم. این فیلم انیمیشنی با نمک و دوست داشتنی، در مورد دو شخصت کارتونی یعنی " سالی" و "مایک وزافسکی" است که به دنبال دختربچه ای می گردند که ناآگاهانه وارد دنیا هیولا ها شده است. "سالی"  با صدای جان گودمن  و" وزافسکی" با صدای بیلی کریستال اجرا می شود.

 

 

Finding Nemo (در جستجوی نمو) ، 2003

در این انیمیشن ، شخصیت کارتونی " دوری" با صدای آلن دگنرس"، و "مارلین" با صدای " آلبرت بروک" ایفای نقش می کنند. مارلین که پدر نمو می باشد در جستجوی فرزند گم شده اش است. نمو  به خاطر خطری که از سوی یک کوسه ماهی تهدیدش می کرده از پدر فاصله می گیرد و پدر به دنبال نمو تا سیدنی می رود.

 

 

The Incredibles (شگفت انگیزان) ، 2004

گریک نلسون در نفش آقای شگفت انگیز ، به عنوان قهرمان داستان با ظاهر و هیکلی همانند مردان قوی هیکل همراه خانواده به جنگ جرم و جنایت می رود.

 

 

Cars (ماشین ها) ، 2006

در آمیختن دو دنیای متفاوت ماشین های مسابقه و سرعتی و ماشین های ساده با فرهنگ ساده و آرام روستایی ساده، داستانی بسیار زیبایی است که، پیکسار در این انیمشین به نمایش گذاشته است. شخصیت " مک کوئین " با صدای " او ویلسون" و "ماتر" با صدای " لری کبل گی"  از برجسته ترین شخصیت های این فیلم هستند.

 

 

راتاتویی ،2007

در فرانسه، حتی موش ها مغرورند، با یک پنیر ساده راضی نمی شوند  و به دنبال غذاهای ساده نمی روند. شخصیت معروف این فیلم "رمی" با صدای "پتون اسوالت"  تنها به دنبال رتتو( غذای معروف فرانسوی) است.

 

 

Wall-E،2008

داستانی از یک روبات آشغال جمع کن به نام "ایو"است. این داستان تلاش دارد آینده ای ترسناک از زمین ترسیم کند.زمانی که انسان حتی قادر نخواهد بود بر روی دو پای خود بایستد.

 

 

بالا، 2009

پیکسار اثر بلند پروازانه ی خود را با شخصیت های کارتونی "کارل" با صدای " ادوارد آسنر" و "راسل" با صدای " جردن نگی" به جامعه هنری ارائه کرد. کارل، پیرمردی که هیچ دلیلی برای زندگی نداشت، و راسل، پسربچه تنهایی که هیچ چیزی برای از دست دادن نداشت. بسیاری از شرکت های اسباب بازی درباره به بازی گرفتن دید آینده نگری در نسل قدیم و کودکان به پیکسار انتقادات جدی وارد کردند. اما پیکسار بر روی ایده خود ایستادگی کرد و نتیجه آن چنین شد که در سال گذشته برنده جایزه اسکار در بخش انیمیشین و همچنین بهترین فیلم نامه شد.

 

 

Toy Story 3 (داستان اسباب بازی ها 3) ، 2010

دراین سری جدید شخصیت محبوبمان از دانشگاه اخراج  می شود و او نیز همانند دوستانش در کنار آنان قرار می گیرد. همگی می بایست فکری به حال آینده خود کنند. زیرا دیگر کسی با آنان بازی نخواهد کرد.

منبع:http://banki.ir/akhbar/1-news/4031-pixqr